چوپان قصه مادروغ گونبود...
تنهابودوازترس تنهایی همیشه فریادمیزد:گرگ...گرگ...افسوس که کسی تنهایش رادرک نکرد...
وهمه درپی گرگ بودند...
فقط گرگ هافهمیدند که چوپان تنهاست!!!
....................................... حافظ ازچشمان قشنگ توغزل ساخت،هرکس که تورادیدبه حشمان تودل باخت/نقاش غزل تاکه به چشمان توپرداخت:دیوانه شد ازطرزنگاهت قلم انداخت/
....................................... میدونستی اشک ازلبخند باارزش تره؟!!
اخه لبخند روبه هرکس میشه هدیه داد!
امااشک روفقط برای کسی میریزی که نمیخوای ازدستش بدی!!!
نوشته شده در یک شنبه 8 / 9 / 1392برچسب:
,
ساعت
12:35 توسط ali
| |